بعد از گذشت این همه لیل و نهارها

بعد از گذشت این همه لیل و نهارها

تازه شدیم مثل همه بی قرارها

غفلت که همدم همه ی لحظه های ماست

کوتاه کرده دست مرا از نگارها

میل گناه در دل ما موج می زند

بیهوده نیست این همه دوری ز یارها

در این زمانه هیچ کسی فکر یار نیست!

یعنی گرفته آینه ها را غبارها

در راه وصل او قدمی برنداشتیم

جا مانده ایم گوشه ی تنگ حصارها

افعال خویش را همه توجیه می کنیم

با کثرت مشاغل و با این شعارها ...

این چه بساطی است که ما در می آوریم

بی حرمتی به او بُوَد این گونه کارها

دیدار یار لازمه اش پاکی است و بس

تقوا مداری است نشان عیارها

خواهیم اگر که او نظری هم به ما کند

باید شویم آینه ی مهزیارها

او را به حق پهلوی زهرا قسم دهیم

شاید نجاتمان دهد از گیر و دارها